بله دیگه پسرکم در تاریخ 4 تیر یک ساله شد و به قول نیما بعد این هرچه بر او میگذرد تکرار مکررات است اگر همتی نکنیم و نکند
دیروز هم بردمش چکاپ یکسالگی که چون خودم میخواستم دکتر واسش نوشت و لذا دیروز روز سختی گذشت بر من و پسرکم،
صبح باید 4 یا 5 ساعت ناشتا میبود و میبردیمش آزمایش خون و این سخت بود چون پسرک من هر 2 ساعت طلب شیر میکنه شب تا صبح و اینکه چجوری من ناشتا نگهش دارم و نهایت آب بدم بهش خیلی سخت بود و عملا نتونستم و ساعت 5 و نیم صبح بهش شیر دادم بس پسرکم التماسم کرد ( بمیرم واسش) بعد هم که بردیم بیمارستان و بخش اطفال که واسه آزمایش ازش خون بگیرن ، این وسط هم مامان جان و خواهر کوچیکه اومده بودن که نزارن من توی اتاق بمونم ولی مجبور شدم دستاش رو خودم بگیرم و باباش پاهاش رو تا 6 تا شیشه رو خانم پر کنه و. بماند که پسرکم چقئر گریه کرد و چقدر من توی گوشش گفتم پسرکم عاشقتم میدونم درد داری ولی لطفا تجمل کن، بعد هم نوبت آزمایش ادرار بود و منی که شیر نداشتم به اندازه کافی و پسرکی که شیر میخواست و گلاب به روتون مواد لازم جهت آزمایش رو تولید نمیکرد:)))))))))))))) خلاصه بعد 2 ساعت تلاش برگشتیم خونه و ی ساعت بعدش دوباره پدرجانش با ی ظرف حاوی ادرار پسرش برگشت بیمارستان و بعد اون دیگه من از حال رفتم و خواهرکم با بدبختی من رو رسوند درمانگاه و سرم و. خلاصه داشتم میمردم از فشار پایین، امروز هم اصلا اوکی نیستم
خاندان محترم میگن فشار دیروز خیلی واست زیاد بود،
درباره این سایت