به نظرم سخت ترین کار دنیا از شیر گرفتن بچه است، شاید بهتره درست تر بگم تا این لحظه از زندگی من سخت ترین کار دنیا از شیر گرفتن بچه بوده، آخه من موندم توی حکمتش، چرا من مادر باید نه بگم به بچه؟ خب بابا جان همونجوری که با تولد بچه شیر جاری میشه سر ی تایمی هم شیر قطع بشه دیگه اینجوری سختیش برای من مادر کمتر میشه به خدا، الان وقتی پسرکم از ته دل گریه میکنه منم گریه میکنم، البته برای اینکه پسرکم خیلی اذیت نشه تصمیم رگرفتم تدریجی از شیر بگیرمش و فعلا درحال ترک شیر روز هستیم ولی خب همون رو گاهی با چنان زاری ازم درخواست میکنه که ته دلم کباب میشه و در 50درصد شاید هم بیشتر موارد تسلیم میشم ولی خب پسرکم هم داره تمام سعیش رو میکنه که همراهی کنه.بهش میگم پسر مامان وقتی ما پسرا دو ساله میشیم ( نخندین بهمون ) و جشن تولد میگیریم و شمع کیکمون رو فوت میکنیم و دست میزنن واسمون دیگه نباید اش مامان بخبوریم ( همون شیر)و دیگه باید شیر توی لیوان بخوریم عزیزم. پسرکمم تایید میکنه و میگه باشه، میگم چی نباید بخوریم میگه اش مامان، میگم کی؟ میگه دوساله شدیم، میگم الان چندسالمونه؟ میگه دو( هنوز مونده تا 2سالش بشه ولی واسش شمع روی کیک روشن کردیم و فوت کرده اینا) ولی باز میچرخه میاد دستاشو میندازه گردنم و سرشو میاره کنار گوشم و میگه مامان، میگم جان ، میگه اششششش بده
درباره این سایت