پسرکم دیروز یک سال و نیمه شد، یعنی یک سال و نیم یعنی 18 ماه گذششت از مادر بودن من، از روزی که با آخرین زور و فریاد عشق رو تحویل من دادن از روزی که بعد اینکه گذاشتن ی نظر ببینمش و ببوسمش و بگم گریه نکن پسرکم بردنش و بعد وقتی بهم برش گردوندن که همه حرفاشون رو گوش کرده بودم و هرچی گفته بودن خورده بودم و دیگه بی قرار بچم بودم، وقتی دادنش که پسرکم خواب بود و من متحیر که این موجود این کوچولو این تکه آسمان این معنای عشق این شکوفه نورسته دل این همه زیبایی، بچه ی منه؟! همه وجود منه؟! و من حیران اویم و من . اما جمله و کلمه ای نمی یافتم برای توصیف حال اون لحظه خودم و هنوز هم نمی یابم  و من.من عاشق ترین ، من  یک مادر، نمیخوام از قداست مادر بگم که این روزا وقتی سبک و سنگین میکنم قداست مادر رو مثل اونایی که نظراتشون رو خوندم موافقم که مادر قدیسه نیست یک انسانه ولی انسانی که به درجات مختلف از خودش میگذره مادری که براساس مطالعات پزشکان محترم معتاد میشه به بوی نوزادش تا با ترشح اون هرمون مهربانی نهایت حمایت رو داشته باشه از موجودی ناتوان، از انسان، وضمانت کنه باقی موندش بر کره خاکی رو. پس قدیسه نیست و بسته به میزان هورمون ها و آموزش ها و عرف و قوانین و از خود گذشتگیش درجه بندی میشه ولی ولی ولی عشق مادر به فرزند بی مثال و بدیله به این ایمان دارم چون من عاشقانه ازدواج کردم یعنی 5 سال عاشقی کشیدم و بعد ازدواج و حالا هم اگر عشم ازم بخواد چشامو هم بزارم و تمام حتما همون میکنم و تمام، من عاشق مامانم هستم  حاظرم هر لحظه جونم رو بدم واسش من عاشق خواهرام هستم و حاظرم هرکرای بکنم واسشون ولی هیچ کدوم از اینا به اندازه یک لحظه عاشقی من برای پسرکم نمیشه با ذره ذره وجودم با دونه دوه سلول هام با لحظه لحظه عمرم عاشقشم عاشق

خب بگذریم

پسرک من بزرگ شده و مردی شده واسه خودش، جوری که وقتی اسمش رو صدا میزنی میگه بَ ( یعنی بله) تقریبا دو هفته ای میشه که دوست داشتن رو یاد گرفته بیان کنه و این یعنی آغاز انتخاب :) وقت خواب دووس( دوست داره؟) واسش قصه خخخخ ( خرسی رو بگم) فرداشبش دووس داره قصه مییییییی ( میمون کوچولو ) رو بگم، دووس داره نون خخخاااا( خالی) بخوره دووس داره بینج(برنج) رو با دَ ( دست) هاممم کنه ( بخوره) دووووووو داره بره توی حمام آببببببببببببببببب  ودو داره یاه بیه( راه بره توی خیابون و توی کالسکه نشینه) دو داره مُغغغغغغغغغغغغغغغغ ( مرغ)  بَغ ( بغل) کنه دو داره تُخخخخ( تخم مرغ) رو دَق کنه ( بشکنه) و آب ( محتویاتش رو ) بیزه توی ااااا( با دست قابلمه رو نشون میده) و روی گا ( گاز) هام هام ( بپزش) وقت خوندن کتاباش خودش دوست داره کدوم کتاب رو بخونیم، وسایلش رو جرات کنی و جمع کنی از وسط خونه بریزی توی سبد وسایلش خطا کردی چون با سرعت برق و باد سبد رو خخخخخخخخخخخخخخخخخ میکنه روی زمین .همراه با من شعر میخونه اولش شعر ی توپ دارم قلی قلیه رو باهام تکرار کرد  اینجوری که من میخوندم ی توپ دارم اون میگفت قققققققق ( قل قلیه) سرخ  سفید و اون میخوند آآآآآآآآ ( آبیه) مینزم زمین با دستش اشاره میکرد به بالا و میگفت هَهههههههههه ( هوا میره) و تا آخر بعد چند روز متوجه شدم این هر شعری که من وقت خواب واسش میخوندم همینجوری حفظ هستش  حتی شعر اناز رو تقریبا نصف بیشتر کلمات این شعر رو حفظه و میگه با من  و

دندون های یپشش همه دراومدن و داره دوتا نیش همزمان درمیاره ( مادرش بمیره واسش) تازه یکی دیگه هم داره متورم میشه تازه واکسن هم باید میزد که خالش رو فرستادم بهداشت و گفتم بپرس میشه دیرتر ببریم بچه رو گناه داره اینقدر همزمان اذیت شه

عاشق بازی های مردونه با باباشه که جیغ من رو دربیارن با هم اعم از به قول خودش مَغ( همون کله ملاغ (آیا درست نوشتم؟ )) و تاب بازی هستن یعنی باباش دست و پاهاش رو بگیره و تاب تابش بده مثل پاندول و . کلی بازی خطرناک دیگه البته از نظر من و پر هیجان از نظر اونا و البته بازی قایم باشک که عاشق چش بزاره و باباش بره قایم شه و این بگرده پیداش کنه

عاشق سورپرایز شدن حتی اگر خودش خودش رو سورپرایز کنه مثلا کتابش رو یمزاره زیر پاش و یمگرده و یمگه نییییییییی بعد از زیر پاش دربایه و نشون  بده و کیف کنه

عاشق طبیعت و درخت و خاک

و.

فدای پرسکم بشم من


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Eng-lan Lover Andy فصل رویش تولیدوپخش برغمدی barghamadi1100 هیئت جوانان حضرت علی اکبر علیه السلام بسطام جامع ترین خبرنامه آنلاین وبلاگ شخصی آیاز پاشایی در جست و جوی خوشبختی اب بندي نما در سراسياب Dave